سفر کردم
به دیاری غریب ونا آشنا
تا شاید تو را از یاد ببرم!
در تمام روزهایی که سفر همنشین لحظه هایم بود
بیش از تمام لحظه های بی تو بودن
به تو می اندیشیدم.
سفر کردم که از یادم سفر کنی
ولی دل دیوانه ام شوریده ام عاشقم
با من بود و تو در تمامی لحظه ها با من بودی
بی آنکه بدانی فرسنگ ها فاصله بین من ومن بود.
ولی بازتو با من بودی.
گویی این سفرابتدای بیداری دلتنگی ام بود.
تو می توانی باور کنی؟
سفر کردم که از یادم بروی ولی عاشق تر شدم!

باور می کنی؟
